تاریکیه شب را به مهتاب سپردم
روشنیه روز را به آفتاب
غم را به آبی دریا ها سپردم
شادی را به هیاهوی خنده های کودکانه ی کودکان
امید را به شبنم سرخ
نگاه های آکنده از مه اشک رابه باران سپردم
تا ببارد.....
یاد تورا به خاطره های دور
نبود تورا به تقدیر
و تورا نمی خواهم به کسی بسپرم
چون کسی را لایق تو نمیدانم
بوسه ها را به لب های خشکیده ی دخترکی میسپرم
و آه های گلوفشانت را به نوای نی میسپرم
ولی تو را نمیخواهم به کسی بسپرم
دست هایت را به شاخه های گل سرخچ
یاد تو را به خاطره ها
نبود تو را به تقدیر میسپرم
گل های کوچک باغ زندگی که نشکفته پژمردید
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2